یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۴
۰ نفر

همشهری آنلاین: مرحوم سید‌علی اکبر پرورش تنها مرد عرصه‌ی‌ مسئولیت‌‌های اجرایی و سیاست نبود بلکه پیش از همه مبلّغ و سخنرانی مذهبی بود که نفوذ کلامش جوانان زیادی را پای جلسات بحث و سخنرانی‌اش می‌نشاند

محبی

نامش برای سیاسیون آشنا‌تر از هر مبارز دیگری است؛ مردی که در سال‌‌های مبارزات انقلاب پابه‌پای انقلاب و اهداف آن حرکت کرد و بعد از پیروزی انقلاب در مسئولیت‌‌های مختلف اجرایی از نمایندگی مجلس شورای اسلامی گرفته تا وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت اما علی‌اکبر پرورش به عنوان چهر‌ه‌ای خدمتگزار که پایبندی به اصول دینی برایش از هر پست و مقامی مهم‌تر بود، در تاریخ جمهوری اسلامی ایران ماندگار شد.

در سومین سالگرد ارتحال او در گفت‌وگویی خانوادگی با همسرش خانم مصحف، دخترش فهیــمه‌سادات و پسر ارشــدش سیدصالح صحبت كرديم تا نکات کمتر شنیده شده‌اي از سبک زندگی این مسئول اجرایی سال‌‌های نه چندان دور کشورمان گفته شود؛ فردی که پیش از همه استاد اخلاق بود و اهل سلوک و به تعبیر شهید بهشتی نمونه‌ي عینی تواضع.

  • واضح‌ترین تصویری که از دوران کودکی از پدر در ذهن دارید چیست؟

فهیمه‌سادات: یکی از خاطراتی که دائم در ذهنم زنده می‌شود مربوط به دوران قبل از مدرسه‌ و اوقاتی است که همراه مرحوم پدرم به پیاده‌روی می‌رفتیم. پدرم روحیه‌ي ورزشکاری داشت.

یک زمین کشاورزی نزدیک منزلمان در اصفهان بود که پدرم برای پیاده‌روی به آن‌جا می‌رفت. موقع پیاده‌روی گوشه‌ای از آن زمین می‌نشستیم و پدرم یک آیه از سوره‌‌های کوچک قرآن را برایم می‌خواند و می‌گفت تا من یک‌بار دور زمین راه مي‌روم، تو آن را حفظ کن.

من این آیه را حفظ می‌کردم و برای دور دوم آیه‌ی بعدی را برايم می‌خواند تا آن را حفظ کنم. وقتي پیاده‌روی پدرم تمام می‌شد، من یک سوره از سوره‌‌های کوچک قرآن را حفظ مي‌شدم. خیلی از سوره‌‌های قرآن را به این شیوه حفظ کردم.

تصویر دیگری که از پدرم در دوران کودکی در ذهنم نقش بسته مربوط به ایامی است که پدر با دوچرخه می‌آمد مدرسه دنبالم.

البته این اتفاق به دلیل مشغله‌ای که داشت خیلی کم می‌افتاد ولی آن‌قدر برای من جذاب بود که خاطره‌اش به خوبی در ذهنم باقي مانده. من جلوی دوچرخه می‌نشستم و با هم از مدرسه به خانه می‌آمدیم.

خاطره‌ی شیرین دیگری که از پدر در ذهنم مانده این بود که هنگام اذان با صدای بلند اذان می‌گفت. فرقی هم نداشت که منزل خودمان باشیم یا منزل اقوام. عادت داشت مقابل پنجره بایستد و اذان بگوید تا صدایش به بیرون منزل هم برسد.

سیدصالح: علاقه‌ي زیادی داشتم که پدر هر کجا می‌رود، دنبالش بروم و پدر هم با این‌که سن کمی داشتم، مرا در نشست‌ها و سخنرانی‌ها با خود می‌برد.

البته با توجه به این‌که تمام شئونات زندگی پدر همراه با نکات اخلاقی و تربیتی بود، این اقدامش به نظرم حاوی نکات تربیتی برای اجتماعی شدن بیشتر ما بود.

خاطر‌ه‌ای که کلاس اول یا دوم دبستان به یاد دارم این است که در سال‌هایی که حاج‌آقا وزیر آموزش و پرورش بود منزل ما داخل محوطه‌ي وزارتخانه‌ي آموزش و پرورش در بهارستان بود. وسط ساختمان وزارتخانه استخر بزرگ کم‌عمقی وجود داشت.

خوب به خاطر ندارم چرا ولی به دلیل شیطنتی که کرده بودم، پدر دنبال من دوید که من را بگیرد و من هم فرار کردم و آمدم داخل محوطه‌ي وزارتخانه و شروع به دویدن دور استخر کردم.

حاج‌آقا هم دنبال من می‌دوید و نمی‌توانست مرا بگیرد. تصور کنید کودکی بازیگوش در محوطه‌ي وزارتخانه دور استخر در حال دویدن است و وزیر آموزش و پرورش هم دنبال اوست. یکدفعه دیدم پدر ایستاد و شروع کرد به گريه كردن.

خیال کردم از این‌که نتوانسته مرا بگیرد، ناراحت شده و گریه می‌کند. به همین دلیل برگشتم سمت او و گفتم بابا گریه نکن!

بعد‌ها پدر علت گریه‌ي آن روزش را برایم تعریف کرد و گفت آن روز یک لحظه به خودم آمدم و گفتم خدایا وقتی من از عهده‌ي فرزند خودم بر‌نمی‌آیم و قادر به کنترل او نیستم، اگر تو مرا کمک نکنی چگونه می‌توانم ۱۱ میلیون دانش‌آموز را تربیت و کنترل کنم. پدر گفت وقتی در برابر خداوند اظهار ناتوانی کردم و به او متوسل شدم، تو به اذن پروردگار آرام شدی و به طرف من آمدی و گفتی بابا گریه نکن.

  • نحوه‌ی برخورد و ارتباط مرحوم پرورش با بچه‌ها در منزل چگونه بود؟

فهیمه‌سادات: علاقه‌‌‌‌‌‌ی زیادی نسبت به بچه‌ها داشت و از کنار آن‌ها بی‌تفاوت عبور نمی‌کرد و در هر محفلی توجه ویژ‌ه‌ای نسبت به بچه‌ها داشت.

در برخورد با هر بچه‌ای از عبارات خاص و دلنشینی استفاده می‌کرد. با بچه‌‌های من همبازی می‌شد و با آن‌ها کشتی می‌گرفت. روحیه‌ی لطیفی در برخورد با بچه‌ها داشت.

این روحیه را در برخورد با ما هم در منزل داشت. پدر دوچرخه‌سواری را به من یاد داد. خاطرم هست برای ما شب‌ها یا هنگام خواب داستان‌‌های قرآنی و داستان‌‌های پیامبران را براي ما تعريف می‌‌كرد. وقتی به مدرسه رفتم تمام داستان‌‌های قرآنی را بلد بودم.

خیلی همراه بچه‌ها بود و همیشه شعارش این بیت مولوی بود: «چون که با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد».
بعد‌ها اگر در مقابل بچه‌‌های خودمان عصبانی می‌شدیم، پدر این بیت شعر را برایمان می‌خواند. به دختر و پسر یک اندازه احترام می‌گذاشت.

هیچ‌وقت احساس نکردم که نوع رفتار پدر با دختر‌ها و پسر‌ها با هم فرق می‌کند. هیچ‌وقت از او نشنیدم بگوید شما این کار را نمی‌توانی انجام دهی چون دختر هستی. اگر می‌خواست چنین مفهومی را به من منتقل کند از عبارت‌‌های دیگری استفاده می‌‌كرد. یک‌بار پدر از سفر كه برگشت یک جفت کفش کتانی سفید برای من خرید.

از او پرسيدم چون چادر سر می‌کنم زشت نیست این کفش را بپوشم؟ گفت نه، مگر داری خلاف شرع می‌کنی؟ هیچ کجای قرآن و شرع نگفته این کار برای یک خانم اشکال دارد.

خانم مصحف: رفتار حاج‌آقا بسیار خوب و مؤدبانه بود و سعی می‌کرد با بچه‌ها صمیمی باشد و با مهربانی با آن‌ها رفتار کند.

  • حاج‌خانم! نحوه‌ی ارتباط مرحوم پرورش با شما در سال‌‌های همراهی و زندگی چگونه بود؟

‌حاج‌آقا بسیار مهربان و با‌محبت بود و احترام خاصی برای خانواده قائل بود. همیشه احترام مرا به ویژه مقابل بچه‌ها رعایت می‌کرد و به مادرش خیلی احترام می‌گذاشت.

با این کار می‌خواست الگویی برای بچه‌ها باشد. درواقع خودش عمل می‌کرد تا بچه‌ها هم یاد بگیرند.

با هم هیچ اختلاف و بگومگویی نداشتیم. گاهی بچه‌ها می‌گفتند دوستانشان در مدرسه از دعوا‌ها و بحث‌‌های پدر و مادرشان در خانه صحبت می‌کنند اما ما به آن‌ها می‌گوییم ما هیچ‌وقت ندیدیم پدر و مادرمان با هم اختلاف یا بحثی داشته باشند.

منبع:همشهري آيه

کد خبر 359528

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha